” کانتنت مارکتینگ ( content marketing) به معنای تولید محتوای سایت ارزشمند به منظور تشویق و ترغیب مشتریان میباشد که با این کار حس آزادی عمل به مشتری داده میشود. ”
این تعریف بازاریابی محتوایی یا همان کانتنت مارکتینگ خودمان است که در سایت ویکی-محتوا آمده است. به جمله ای که زیرش خط کشیده شده دقت کنید :
آزادی عمل؟ عبارت مبهمی به نظر میرسد. ولی احتمالا منظور این بوده که “محتوا” کمک میکند مشتری حس آزادی عمل بیشتری داشته باشد. این که حالا چطور این اتفاق برای مشتری میافتد بر ما خیلی آشکار نیست اما تا جایی که میدانیم کانتنت مارکتینگ یعنی تولید محتوای اعتیاد آور برای مخاطب در راستای افزایش کلیک و بازدید سایت و تبلیغ گرفتن بیشتر. کافی ست سری به کانال WatchMojo در یوتیوب بزنید تا متوجه مطلب شوید. این کانال پر است از ویدیوهایی با موضوعات جذاب و جنجالی. از توضیح درباره ی بهترین فیلم های تاریخ گرفته تا اختراعات بشری و کمپین های تبلیغاتی. WatchMojo روزی 4-5 تا از این ویدیوها را روی کانال ش قرار میدهد. قبل از پخش اکثریت قریب به اتفاق این ویدیوها تبلیغ پخش میشود. متوسط بازدید ویدیوها معمولا بعد از یک هفته به 40 تا 50 هزار میرسد. WatchMojo نمونه ی کامل پروژه ایست که درآمدش را نه از خلق، بلکه بازیافت اطلاعات به دست میآورد. ویدیوسازهای WatchMojo معمولا برای ساختن ویدیو/لیست های خود به لیستهای قدیمی تری که در اینترنت موجود است رجوع میکنند و معمولا کمتر پیش میآید که داخل انتخاب هایشان، چیز نویی دیده شود. ولی در صورتی که قبل ش آن لیست های قدیمی تر را دیده باشید. اگر اطلاعات قبلی درباره ی موضوع بحث نداشته باشید، مطالب WatchMojo برای وقت گذرانی خیلی هم خوب هستند.
تا اینجا همه چیز مرتب به نظر میرسد. اگر یوتیوب را یک رسانه ی مستقل و ادامه ی منطقی تلویزیون بدانیم، WatchMojo و امثالهم از جذاب ترین کانال هایش به حساب میآیند. مشکل از جایی شروع میشود که با اطلاعات پرت و پلا و واضحا غلط –به اسم محتوا- رو به رو میشویم. و اینترنت امروز آن قدر از این “محتوا” ها پر شده که دیگر باید نگران بود.
اولیس : جیمز جویس بازنویسی مدرنیستی و شاهکارانه هومر با نوعی شوخ طبعی که یکی از طولانی ترین زبان انگلیسی را با 4391 کلمه در خود دارد.
به قاب بالا نگاه کنید. این یک قسمت از “محتوا”یی است که در یکی از سایت های فارسی زبان درباره ی رمان های برجسته ی خارجی قرار گرفته است. حالا بیایید این جمله را بررسی فنی کنیم :
بین شروع جمله و اسم نویسنده (جیمز جویس) هیچ علامت جداکننده ای وجود ندارد. ایرانیان از اواخر دوران قاجار یاد گرفتند از علائمی مثل ویرگول و نقطه استفاده کنند تا خواننده متن را راحت تر بفهمد. ولی گویا این مساله از دید تولید کننده ی این “محتوا” اهمیت زیادی نداشته.
“بازنویسی مدرنیستی هومر” : بله. این درست که اولیس با نگاه به اودیسهی هومر نوشته شده ولی “بازنویسی” تعریف مشخصی دارد که رمان جویس به هیچ وجه داخل ش نمیگنجد. تازه در متن چیزی دربارهی این که رمان اولیس بازنویسی کدام کار هومر است نیامده است.
“با نوعی شوخ طبعی” : این عبارت به ذات غلط نیست. جویس از طنز خاصی در برخی جاهای رمان استفاده میکند. ولی هیچ وقت طنازی ویژگی اصلی نوشته ی او نبوده و نیست. نوعی شوخ طبعی خواننده را یاد چیز دیگری میاندازد که ربط خاصی به جویس ندارد.
“یکی از طولانی ترین رمان های زبان انگلیسی” این هم درست. اولیس حدودا 940 صفحه است و واقع رمان حجیمی است.
” 4391 کلمه” اینجا دوباره کار خراب میشود. اولیس به گفته ی گوگل 225 هزار کلمه است. این عدد 4391 –که معلوم نیست دقیقا نویسنده از کجا درش آورده- معمولا اندازه کلمات یک داستان کوتاه است، نه رمانی که به خاطر حجم بالایش شهرت دارد.
درباره ی بی سرو ته بودن جمله ی آخر به لحاظ نگارش هم حرفی نیست.
حالا شاید فکر کنید که داریم زیادی مته به خشخاش میگذاریم. حق دارید. ولی به این مساله توجه کنید که این سهل انگاری و اهمال الان کل فضای مجازی را فرا گرفته است. آدم ها –که دیگر وقت کتاب خواندن ندارند- میخواهند سریع اطلاعات لازم را از اینترنت پیدا کنند. فکر کنم تا الان برای همه ی ما پیش آمده که مطلب اشتباهی را در اینترنت دیدیم و تازه یا آن را Share کردیم ویا دیدیم که Share شده باشد. بدترین قسمت ماجرا آن دسته از محتوا سازانی هستند که از روی مطلب اشتباه یک نفر، مطلب اشتباه تر خودشان را تولید میکنند. یک روز یکی از این دوستان با من تماس گرفت و پیشنهاد داد با رقمی مطلوب برایش متن ترجمه کنم تا به اسم خودش منتشر کند. (از همان متن ها که قرار است در 400 کلمه راه موفقیت را نشان خواننده بدهند!) من متن ها را دیدم و به او توصیه کردم خودش این کار را بکند و پول اضافی هم خرج نکند. (معمولا این متن ها چنان پیش پا افتاده هستند که برای ترجمه حتی نیازی به دانستن زبان عالی ندارند.) او در جواب گفت که اگر متن ها ترجمه شوند بعد خودش کمی آن ها را دستکاری کند کار سریع تر پیش میرود.
سریع تر؟ بله. ایراد از جایی شروع میشود که محتواساز، بر اساس کمیت پول میگیرد. این ایراد البته متوجه کلیت سیستم است. در واقع از لحظه ای که انسان های عصر اینترنت تصمیم گرفتند از فروختن اطلاعات پول دربیاورند اینترنت پر از اطلاعات دست هشتم و بی اساس شد. (شاید چون در دنیا به اندازه ی همه ی کانتنت مارکتر ها اطلاعات قابل دسترس وجود ندارد؟) مثالی که درباره ی اولیس زدیم حتی کوچک تر از آن است که بخواهیم بهش بگوییم مشت، نمونه ی خروار. ماجرا جدی تر از این حرف هاست. به نظر اینترنت نیاز به یک پاکسازی اساسی دارد. ولی اگر موافقید صدایش را در نیاورید چون احتمالا متهم به برخورد دیکتاتوری با ماجرا میشوید.
جوان تر که بودیم کارِ درس و مشق مان را با اینترنت راه میانداختیم و با بدجنسی به آن هایی که وقت خودشان را با کتاب و تحقیق تلف میکردند میخندیدیم. بزرگ تر ها هم که همیشه میگفتند به اینترنت اعتماد نکنید، حرف شان را جدی نمیگرفتیم. (البته از زمانی حرف میزنم که اینترنت این قدر پر از پرت و پلا نبود!)
شاید وقت آن رسیده که در عقاید سابق مان تجدید نظر کنیم.