دوستی داشتم که یک فیلم کوتاه تجربی ساخته بود و می خواست آن را به اشتراک بگذارد. ازش پرسیدم چرا فیلم را در فیسبوک نمی گذارد؟
جواب داد : فیسبوک پاخور ندارد.
این جمله در ذهنم طنین عجیبی انداخت. آن موقع فیسبوک در اوج بود و همه تازه داشتند راجع به فیلم دیوید فینچر درباره ی زندگی مارک زوکربرگ حرف می زدند. چه اتفاقی افتاده بود؟ همان دوستم معتقد بود که اینستاگرام برای share کردن محتوا جای بهتری است. که این مساله را پیچیده تر کرد. در نظر داشته باشید که آن موقع اینستاگرام هنوز محدودیت 15 ثانیه ای آپلود ویدیو داشت و تازه…مگر اینستاگرام را فیسبوک نخریده بود؟ چه اتفاقی داشت می افتاد که فیسبوک دیگر “پاخور” نداشت؟
آن چه در ادامه می آید از زبان جف برکوویچی، سردبیر شعبه ی سان فرانسیسکوی سایت inc است که سعی در توضیح وضعیت کنونی فیسبوک دارد. البته باید این نکته را در نظر بگیریم که شرایط فیسبوک در کشور ما با بقیه ی دنیا کمی متفاوت است. ولی کلیت چیزی که برکوویچی از آن حرف می زند مختص ایران یا کشور خاصی نیست :
آیا دقت کردید که اخیرا دیگر حس دوستانه ای که به فیسبوک داشتید را ندارید؟ درست است. احتمالا هنوز روزی دو سه بار اپلیکیشن فیسبوک گوشی تان را باز می کنید و یکی دو تا پست را لایک می کنید و پای یکی از ویدیو های وایرال کامنت می گذارید. ولی وقتی پای تجربه های شخصی تان وسط می آید دیگر میل چندانی به پست کردن شان روی فیسبوک ندارید. کاری که قبلا احتمالا با علاقه انجام ش می دادید.
اگر همچین حسی دارید، ابدا تنها نیستید. در مدت اخیر، فیسبوک بی سر و صدا وارد بحران شده است. آمار نشان می دهند که پست های فیسبوکی که محتوای اوریژینال خود کاربران را دارند از سال 2014 تا 2015 21 درصد افت کرده اند. کل آمار پست های فیسبوکی هم افت 5.5 درصدی داشته است. زوکربرگ و دوستان، سریع به فکر راه حل افتاده اند و مشغول طراحی الگوریتم جدیدی هستند که پست های اوریژینال کاربران را بیشتر از فید های حرفه ای مثل اخبار و ویدیو های وایرال نشان می دهد.
برای فیسبوکی که در سال های اخیر بیشتر دنبال درآمد زایی از طریق پست های کاربران معروف ش –کیم کارداشیان های نوعی!- بوده این تغییر استراتژی بسیار معنی دار به نظر می آید. استراتژی قبلی دقیقا از این قرار بود : هر چه محتوایتان بهتر (شما بخوانید حرفه ای تر!) بود، تبلیغ دهنده های بیشتری می خواستند کنار مطلب شما قرار بگیرند. در واقع همان ایده ی اولیه ی کانتنت مارکتینگ. (Content Marketing یعنی هر چه مطلبتان تبلیغ خیز تر باشد بهتر است!)
این استراتژی به نظر الان دارد نتیجه ی عکس می دهد. هر چه فیسبوک بیشتر شبیه یک میدان بزرگ جهانی شود، برای ما هایی که در محیط های عمومی سخت ارتباط برقرار می کنیم، جای غریبه تری می شود. اگر دقت کرده باشید، وال فیسبوک تان معمولا پر از پست های آن دسته از دوستان تان است که واقعا “دوست” تان نیستند. طبق آمار سایت The Information بیش از 60 درصد کاربران فیسبوک دیگر در طول هفته پست های شخصی نمی گذارند. بقیه هم به طور متوسط 5 پست در هفته می گذارند.
خود من از آن دسته کاربران خیلی فعال فیسبوک بودم. شش ماه قبل اکانت من را یک نفر هک کرد و چندین روز طول کشید تا دوباره اطلاعاتم را بازیابی کنم. جدا از خشمی که داشتم (چرا فیسبوک به یک هکر اجازه داد که اصلا این اتفاق بیفتد؟) یک حس جدید هم سراغم آمد : لحظه ای که اطلاعات م به کل پرید، حسی شبیه آزادی پیدا کردم. حس سبک شدن. با خودم فکر کردم : خب، دیگر از فیسبوک استفاده نمی کنم. این درست که دوباره اکانتم را به دست آوردم و دوباره فعال شدم، ولی آن حس را هیچ وقت فراموش نکردم. در طول این روند، متوجه شدم که دستم به صورت خودکار به سمت تایپ کردن حرف F و آوردن فیسبوک می رود ولی دیگر آن میل سابقِ به اشتراک گذاشتنِ همه چیز در فیسبوک را از دست داده بودم. خودم را دقایق طولانی ای پشت صفحه ی ورود به فیسبوک –به هر حال بعد از هک شدن رمزم را تغییر داده بودم.- می یافتم در حالیکه دارم از خودم می پرسم : من اصلا اینجا چه کار می کنم؟
تازه فیسبوک دست گل دیگری هم به آب داده بود : پست ها و عکس های من بازیابی شده بود. ولی تنظیمات نیوز فیدم از دست رفته بود. همه ی آن چند هزار –یا میلیون؟- کلیکی که کرده بودم تا فیسبوک بفهمد از این پس چه چیزی نشانم بدهد فراموش شده بود. وقتی دوباره نیوزفیدم را باز کردم دیدم فقط کلیک هایی که از زمان بعد از هک شدنم کرده بودم در حافظه ی فیسبوک مانده است. به عبارت دیگر، نیوزفید من تبدیل به یک زباله دانی مطلق شده بود. چیزی که البته به نظرم همیشه بود، ولی این بار بیشتر از همیشه توی ذوق می زد. میتوانستم چند ساعت بیشتر وقت بگذارم و دوباره آن تنظیمات را انجام بدهم. ولی به نظرم رسید که می توانم این وقت را روی کار مفید تری بگذارم.
هر کار مفید تری!
مشکل ازاین جا شروع می شود که فیسبوک در واقع هیچ اهمیتی به محتوایی که رویش گذاشته می شود نمی دهد. تنها چیزی که فیسبوک به آن اهمیت می دهد این است که بیشترین کاربران ممکن، بیشترین “وقت” ممکن را به آن اختصاص دهند. برای کاربران و محتوا سازان فیسبوک این حقیقت مسجل شده که فیسبوک واقعا اهمیتی به محتوای آن ها نمی دهد. فیسبوک فقط و فقط در این مدت به فکر درآمد زایی بیشتر و بیشتر بوده است.
البته هنوز خیلی زود است که بگوییم فیسبوک ممکن است به زودی ورشکست شود یا به سرنوشت یاهو دچار شود. هنوز تعداد کاربران فیسبوک رو به افزایش است و بچه های هزاره ی جدید به صورت متوسط روزی یک ساعت در فیسبوک می چرخند و با آن کار می کنند.
ولی دقیقا “چه” کاری؟ دیر یا زود همه ی کاربران فیسبوک این سوال را که من چند ماه پیش از خودم پرسیدم را از خودشان هم خواهند پرسید. افت محسوس پست های شخصی در فیسبوک به این معنی است که کاربران کم کم دارند متوجه می شوند که ارزش وقتی که آن ها برای فیسبوک می گذارند خیلی خیلی بیشتر از ارزش چیز یا چیزهایی است که فیسبوک به آن ها می دهد. باید از خودمان بپرسیم : اگر وقت ما برای فیسبوک انقدر ارزش دارد چرا برای خودمان همین قدر مهم نیست؟
و این واقعا بدترین چیزی است که می تواند برای فیسبوک اتفاق بیفتد.